92/3/7
10:57 صبح

استراتژی های موجود دو جریان انتخاباتی

بدست روح اله ریاضی در دسته انتخابات 92

17 روز مانده تا انتخابات

جریان حامی آیت الله

حضور آیت الله در ستاد انتخابات ،تمامی بازی های طرف مقابل را به هم زد.آنها که با تهدید خاتمی را عقب رانده بودند و سرخوشانه آیت الله را عاقل تر از آن می دانستند که دوباره بر روی اسب مرده شرط بندی کند، با حضور او کاملا روحیه خود را باختند.(استراتژی محاصره برای اقای خاتمی و استراتژی حمله از اطراف برای آقای هاشمی)

برای همین ده روز طول کشید تا به یک استراتژی برسند و آن هم استراتژی حمله از روبرو بود.که به معنی حمله به نقاط قوت رقیب به جای نقاط ضعف اوست. آنها که از رای منفی بالای آیت الله سخن می راندند و او را عاقل تر از آن می دانستند که دوباره بیاید و به تعبیر خودشان سیلی محکمی از مردم بخورد، وقتی آمد و دیدند برجسته کردن نقاط ضعف او دیگر راهگشا نیست، بر روی مهم ترین نقطه قوت او که تایید صلاحیت بود و حتی حسین شریعتمداری هم  بر روی آن تردیدی نداشت دست گذاشتند و او را احراز نکردند.

طبیعی است استراتزی حمله از روبرو بیشترین هزینه را در بر دارد و موفقیت آن نیز بسیار ریسک پذیر است.و به نوعی انتحار معروف است که در صورت عدم موفقیت باعث شکست و هزیمت سنگینی خواهد شد و برای همین تمام نیروهایشان را بسیج کرده اند و شورای نگهبان از مراجع و علمای کذایی تشکر می کند و یک هفته است که در مجلس تکاپو می کنند تا برای تشکر از شورا امضا جمع کنند چرا که هیچ عاقلی از شورا تشکر نکرده است.

اما حالا دو کاندید از جریان حامی آیت الله را مجبور شدند که تایید صلاحیت کنند؛ آقایان روحانی و عارف.

استراتژی اول که بلافاصله بعد از رد صلاحیت آیت الله مطرح شد و جنبه احساسی تری نیز داشت این بود که این دو نفر از ادامه رقابت انصراف بدهند.این حالت فقط وقتی می تواند مفید باشد که به فشار برای حکم حکومتی منجر شود.اینکه فضا را بحرانی تر کند در یادداشت دیگری اشاره کردم که مطلوب این جریان نیست.

اما به نظرم با بردی که آیت الله از این رد صلاحیت به دست آورد، آمدن با حکم حکومتی چندان مطلوب او نخواهد بود و به عنوان یک نقطه ضعف مطرح است.چه اینکه به نظرم حتی نظام هم نمی داند که در صورت حکم حکومتی با چه عکس العملی مواجه خواهد شد و چه بسا آیت الله آن را نپذیرد که خیلی وضع بدی خواهد بود

استراتژی دوم کنار کشیدن یکی از این آقایان به نفع دیگری است.طرف مقابل حداقل 4 نامزد دارد و این طرف 2 نفر.این یعنی نصف وقت طرف مقابل برای تبلیغ در رسانه ها  به خصوص صدا و سیما.در صورت تک کاندید شدن ،تمامی قوا به سمت یک نامزد حمله خواهند کرد و وقتی رقیب استراتژی حمله از روبرو را در پیش گرفته و حاضر به دادن هزینه بسیاری است، امکان تکرار مناظره 13 خرداد 88 دور از ذهن نیست و برای همین حضور با دو کاندید هم رقیب را به وضع انفعال و بلاتکلیفی می رساند و هم توپخانه خودی را تقویت می کند.

استراتژی سوم صبر است.تا بعد از مناظره سوم که 17 خرداد و یک هفته مانده به انتخابات برگزار می شود.اگر تا آن موقع یکی از این دو نامزد توانست برای خودش وجهه ای به دست بیاورد و در نظرسنجی ها بالا بکشد، به طور قطع آقایان هاشمی و خاتمی وارد عرصه خواهند شد و آن دیگری نیز به نفع او کنار خواهد رفت.در این صورت در اردوگاه رقیب نیز به انفعال خواهند افتاد و فرصت برای استراتژی حمله از روبرو را از دست خواهند داد.به خصوص آنکه با توجه به موجی که حول آمدن آیت الله ایجاد شد، انتقال آن از هنرهایی است که جریان معترض نشان داده است ، در آن تواناست.

این استراتژِی که آن را «انتظار و انتقال» می نامم برگرفته از تئوری انگیزشی «انتظار و احتمال» است. در این تئوری آنچه موجب برانگیختن افراد برای انجام کاری می شود «انتظار» آنهاست نه یک امر ملموس و عینی.

بنابر اخبار موجود، با تکیه بر همین انتظار توانستند اقبال مناسبی نسبت به آیت الله در جامعه ایجاد کنند. مردم انتظار پیدا کردند که فردی می آید که توانایی و عزم حل مشکلات موجود و به خصوص از نوع اقتصادی اش را دارد.حالا باید تا زمان موعود این انتظار را نگه دارند و در لحظه مورد نظر، آن را به شخص دیگری منتقل کنند.

اگر هم این دوتن نتوانند به آن اقبال برسند که بشود بر روی آنها سرمایه گذاری کرد، احیانا به صورت مستقیم وارد عرصه نخواهند شد و این وجهه به دست امده را برای امر دیگری نگه خواهند داشت.

جریان مخالف آیت الله

به نظر می رسد کاندیداهای موجود صرفا نقش مهره را دارند و تصمیم ها در جای دیگری گرفته می شود که بر خلاف جریان اول شناخته شده نیست.در زمینه مسایل تشکیلاتی نیز این جریان مکانیزم قوی تری دارد.

اول اینکه از نظر من با این تعداد کاندیدا تا انتها نخواهند بود.چرا که به خوبی می دانند که رای پایه و خالص شان مشخص است.و اگر بخواهند با این تکثر وارد شوند، به نفع طرف مقابل خواهد بود.کاندید اول برای کناره گیری آقای حداد خواهد بود .

استراتژی اولیه این جریان ایجاد تکثر گفتمانی است.مثلا آقای جلیلی یک جورهایی تنه به سبد رای دولتی های حذف شده و پایداری بزند(که با حمایت دیروز این تنه زده شد).آقای قالیباف رای طبقه متوسط را به دست بیاورد و آقای ولایتی نیز به همان رای سنتی اصول گراها و روحانیت برسد.

این درحالی است که رقیب، کاملا از میدان به در شده باشد و نظرسنجی هایی که امثال خبرگزاری فارس منتشر می کنند درست باشد.

یعنی در نهایت در مرحله دوم انتخابات رقابت شان با یکی مثل محسن رضایی باشد و در حالت بهتر که رقابت درون گفتمانی بین جلیلی و ولایتی و قالیباف باشد که فبها.

اگر رقیب قید انتخابات را بزند، سعی خواهند کرد مشارکت را تا آنجا که می توانند با رقابت سازی درونی بالا ببرند ولی اگر رقیب بیاید چه موفق شود و چه نتواند رای پایه اش را بسیج کند، به خوبی می دانند که امکان کسب رای او را ندارند و لذا به وحدت نزدیک تر خواهند شد.

آقای سعید جلیلی که به عنوان آخرین برگ برنده این جریان وارد رقابت شد می تواند هم به عنوان یک فرصت و پوئن مثبت در بیاید و هم می تواند یک مخرب واقعی باشد که باید منتظر بود و دید کدامش می شود.

در کل استراتژی این جریان، بستگی زیادی به طرف مقابل دارد و این نوع استراتژی حالتی انفعال گونه دارد که می تواند موجب غافل گیری و از دست دادن فرصت بشود.

در یادداشت بعد: که در آن به بررسی نامزدهایی که در حد ریاست جمهوری نیستند خواهم پرداخت.